صفحه اول....

1. گاهی اوقات باید از کنار مشکلات رد شد و گفت : میگ میگ.

2. ترکه میره توی سوپر مارکتی به فروشنده میگه اقا خیارشور داری فروشنده میگه بله ترکه میگه پس قربون دستت اینها رو هم بشور.

3. یه پسره سرشو میذاره روی بخاری مادرش میگه چیکار میکنی نکن خطرناکه پسره میگه اخه معلممون گفته وقتی حوصلتون سر رفت سرتون رو با یک چیزی گرم کنید.

4. یک مگس با بچش روی یک کله تاس یک مرد میشینن بچه مگسه به مادرش میگه مامان مامان من آب میخوام مادرش میگه اخه من توی این بیابون بی اب علف چطوری برات اب گیر بیارم.

4. یه روز یک هنر پیشه هالیوودی میره توی یک روستا یک نفر رو میبینه اون روستایی از این بازیگره میپرسه شما کی هستید هنرپیشه میگه من باند هستم جیمز باند روستایی هم میگه منم فر هستم غضنفر.

5. یه معلمه به یک پدره میگه اقا شما بچتون رو هم کتک میزنید پدره میگه اره بعضی وقتها برای دفاع از خودم.

6. ترکه توی جزیره ادم خوارها گیر میکنه با خودش میگه حالا کی به اینا حالی کنه که من خرم نه ادم.

7. یک روز میخوام 3 تا دیونه رو آزمایش کنن ببینن خوب شدن یا نه به دیونه اولی یک کیوی نشون میدن میگن بهش این چیه میگه این سیب هستش به دیونه دومی یک خیار نشون میدن میگن این چیه دیونه دومی میگه این پرتغاله به دیونه سومی یک موز نشون میدن میگن این چیه میگه موزه میگن این خوب شده مرخصه بهش میگن چطوری فهمیدی موزه میگه شوخی کردم بابا کرفس بود.

8. یه بچه میره به مادرش میگه مامان اقا محمد ابجی ندا رو بوس کرد مادره به بچه میگه عیبی نداره اونا با هم محرمن تا چند وقت دیگه هم ازدواج میکنن بچه میگه پس بابا و کلفتمون کی ازدواج میکنن.

9. یه روز یه سلمونی دار خوابش میومد هی سر مشتری بنده خدا رو خون میکرد بعد روش پنبه میذاشت یهو مشتری از کوره در میره میگه اقا سرمون رو که مزرعه پنبه کردی که ولش کن بقیشو خودم میکارم.

10. یه روز یک نفر میره خون بده 10 سی سی خون میده از حال میره بیهوش میشه 50 سی سی خون بهش تزریق میکنن وقتی هم که بهوش میاد میگه اگر باز هم خون خواستید من در خدمتون هستم.

پایان صفحه اول....