Log in
Search
Latest topics
» یادش بخیر by azadmol 9/6/2019, 1:31 am
» aurora urdu bot
by launchar 3/1/2017, 6:58 am
» نیمباز خره فیلتر شد :دی
by Sweet_dream 8/26/2015, 5:33 am
» Iranian Chapar Messnger Demo Version
by bizar 8/1/2015, 3:22 pm
» New bot server
by n.raja 2/3/2015, 3:59 am
» Home Personal Trainer
by chamith1 1/25/2015, 12:30 am
» NEW JORDAN TEAM WEB FLOOD
by al.mdmr 12/6/2014, 6:08 pm
» iPhone6 Plus Replica New
by chamith1 11/26/2014, 1:57 am
» Samsung GALAXY ALPHA Replica BB
by chamith1 11/22/2014, 12:17 am
» iPhone6 PLus Replica now
by chamith1 11/22/2014, 12:15 am
» iPhone6 Replica Black
by chamith1 11/22/2014, 12:08 am
» Samsung Galaxy S5 Replica New one
by chamith1 11/22/2014, 12:06 am
» Its iPhone6 Replica
by chamith1 11/22/2014, 12:01 am
» brand newSamsung Galaxy Note4 Replica
by chamith1 11/21/2014, 11:57 pm
Top posters
αℓαm2αrtmαñ (910) | ||||
ArT (766) | ||||
mashr0ob (738) | ||||
P3rsianc4T (714) | ||||
PMC (597) | ||||
...a.del... (577) | ||||
Alireza.Xn (548) | ||||
soket (513) | ||||
rend (444) | ||||
Milano (345) |
Similar topics
چشم برزخی (light Eyes)
Page 1 of 1
چشم برزخی (light Eyes)
سلام بچه ها امروز بیوگرافی کسی رو براتون گذاشتم که توانسته بود چشم برزخی بدست بیاورد و به اوج قدرت قوه ادراک دست پیدا کنه
در ایام جوانی (حدود 23 سالگی ) دختری رعنا و زیبا از بستگان، دلباخته من شد و سرانجام در خانهای خلوت مرا به دام انداخت، با خود گفتم: «رجبعلی! خدا میتواند تو را خیلی امتحان کند، بیا یک بار تو خدا را امتحان کن! و از این حرام آماده و لذت بخش به خاطر خدا صرف نظر کن .
یکی از مشخصه های بارز مردان خدا آن است که علی رغم آنکه آنها را در آسمان بیش از زمین می شناسند، زندگی معمولی و عادی در زمین دارند و برخلاف مدعیان سلوک و خداشناسی، به گونه ای رفتار می کنند که تنها اهل نظر آنها را می شناسند. اینان نه دارای چهره ای متفاوت از دیگران هستند و نه شیوه زندگی ایشان با مردم عادی، تفاوت دارد. بی شک بررسی و نگاهی به شیوه زندگی و همچنین سیر و سلوک این بزرگان می تواند درس عبرت و الگوی کاملی برای جامعه کنونی باشد.
« رجبعلی نکوگویان » مشهور به «جناب شیخ» و «شیخ رجبعلی خیاط» یکی از همین بزرگان است که در سال 1262 هجری شمسی، در شهر تهران دیده به جهان گشود. از دوران کودکی او اخبار زیادی در دست نیست و آنگونه که نقل شده پدر بزرگوار ایشان یک کارگر ساده و در عین حال بخشنده بوده است.
شیخ در امور کسب و کار بسیار منصفانه رفتار می فرمودند. یکی از روحانیون نقل میکند که : عبا و قبا و لبادهای را بردم و به جناب شیخ دادم بدوزد، گفتم چقدر بدهم؟ گفت: « دو روز کار میبرد، چهل تومان. » روزی که رفتم لباسها را بگیرم گفت :« اجرتش بیست تومان میشود. » گفتم: فرموده بودید چهل تومان؟ گفت: « فکر کردم دو روز کار میبرد ولی یک روز کار بردتأکید بر کار و کسب روزی حلال و انصاف در کار
جناب شیخ برای اداره زندگی خود، شغل خیاطی را انتخاب کرده بودند و از این رو به « شیخ رجبعلی خیاط » معروف شده بودند. جالب است بدانیم که خانه ساده و محقر شیخ، کارگاه خیاطی او نیز بود. یکی از دوستان شیخ میگوید: فراموش نمیکنم که روزی در ایام تابستان در بازار جناب شیخ را دیدم، در حالی که از ضعف رنگش مایل به زردی بود. قدری وسایل و ابزار خیاطی را خریداری و به سوی منزل میرفت، به او گفتم: آقا! قدری استراحت کنید، حال شما خوب نیست. فرمود: «عیال و اولاد را چه کنم؟! » در حدیث است که رسول خدا (صلی الله علیه و آله) فرمودند : «إن الله تعالی یحب أن یری عبده تعباً فی طلب الحلال؛ خداوند دوست دارد که بنده خود را در راه به دست آوردن روزی حلال، خسته ببیند. »
یکی از فرزندان شیخ میگوید: روزی مرحوم مرشد چلویی معروف خدمت جناب شیخ رسید و از کسادی بازارش گله کرد و گفت: داداش! این چه وضعی است که ما گرفتار آن شدیم؟ دیر زمانی وضع ما خیلی خوب بود روزی سه چهار دیگ چلو میفروختیم و مشتریها فراوان بودند، اما یک باره اوضاع زیر و رو شده مشتریها یکی یکی پس رفتند، کارها از سکه افتاده، و اکنون روزی یک دیگ هم مصرف نمیشود ...؟
شیخ تأملی کرد و فرمود: «تقصیر خودت است که مشتریها را رد میکنی »! مرشد گفت: من کسی را رد نکردم، حتی از بچهها هم پذیرایی میکنم و نصف کباب به آنها میدهم. شیخ فرمود: « آن سید چه کسی بود که سه روز غذای نسیه خورده بود؛ بار آخر او را هل دادی و از در مغازه بیرون کردی؟! » مرشد سراسیمه از نزد شیخ بیرون آمد و شتابان در پی آن سید راه افتاد، او را یافت و از او پوزش خواست، و پس از آن تابلویی بر در مغازهاش نصب کرد و روی آن نوشت: « نسیه داده میشود، حتی به شما، وجه دستی به اندازه وسعمان پرداخت میشود »!!
همچنین نقل شده است که شیخ در امور کسب و کار بسیار منصفانه رفتار می فرمودند. یکی از روحانیون نقل میکند که : عبا و قبا و لبادهای را بردم و به جناب شیخ دادم بدوزد، گفتم چقدر بدهم؟ گفت: « دو روز کار میبرد، چهل تومان. » روزی که رفتم لباسها را بگیرم گفت :« اجرتش بیست تومان میشود. » گفتم: فرموده بودید چهل تومان؟ گفت: « فکر کردم دو روز کار میبرد ولی یک روز کار برد. »!
زندگی ساده
آنگونه که در شرح حال این مرد خدا ذکر شده، وی در خانه خشتی و ساده شیخ که از پدرش به ارث برده بود زندگی می کرد ( واقع در خیابان مولوی کوچه سیاهها که اینک به نام شهید منتظری می شناسند) و وی تا پایان عمر هم در همین خانه محقر زندگی کرد. یکی از فرزندان شیخ میگوید: پس از ازدواج، دو اتاق طبقه بالای منزل را آماده کردیم و به پدرم گفتم: آقایان، افراد رده بالا به دیدن شما میآیند، دیدارهای خود را در این اتاقها قرار دهید، فرمود: « نه! هر که مرا میخواهد بیاید این اتاق، روی خرده کهنه ها بنشیند، من احتیاج ندارم. » این اتاق، اتاق کوچکی بود که فرش آن یک گلیم ساده و در آن یک میز کهنه خیاطی قرار داشت.
تحول معنوی
جناب شیخ در دیداری که با حضرت آیت الله سید محمدهادی میلانی داشته تحول معنوی خود را چنین بازگو نموده است که: « در ایام جوانی ( حدود 23 سالگی ) دختری رعنا و زیبا از بستگان، دلباخته من شد و سرانجام در خانهای خلوت مرا به دام انداخت، با خود گفتم: « رجبعلی! خدا میتواند تو را خیلی امتحان کند، بیا یک بار تو خدا را امتحان کن! و از این حرام آماده و لذت بخش به خاطر خدا صرف نظر کن. سپس به خداوند عرضه داشتم: « خدایا! من این گناه را برای تو ترک میکنم، تو هم مرا برای خودت تربیت کن.»» آنگاه دلیرانه، همچون یوسف (ع) در برابر گناه مقاومت میکند و از آلوده شدن دامن به گناه اجتناب میورزد و به سرعت از دام خطر میگریزد. این کف نفس و پرهیز از گناه، موجب بصیرت و بینایی او میگردد. دیده برزخی او باز میشود و آن چه را که دیگران نمیدیدند و نمی شنیدند، میبیند و میشنود. به طوری که چون از خانه خود بیرون میآید، بعضی از افراد را به صورت واقعی خود میبیند و برخی اسرار برای او کشف میشود. مشروح این داستان را شیخ برای کمتر کسی بیان کرده است، گاهی به مناسبتی بدان اشارتی می کرد و می فرمود: « من استاد نداشتم، ولی گفتم: خدایا! این را برای رضایت خودت ترک می کنم و از آن چشم می پوشم، تو هم مرا برای خودت درست کن. »
محبت، محبت، محبت
جناب شیخ میفرمود: « محبت به خدا، آخرین منزل بندگی است» گاه میفرمود: « در حالی که تو به خداوند محتاجی، خداوند عاشق توست »! جناب شیخ معتقد بود که اصلیترین مقدمات دست یافتن به اسرار الهی، خدا خواهی است، و میفرمود: « تا ذرهای محبت غیر خدا در دل باشد، محال است انسان به چیزی از اسرار الهی دست یابد»!
همچنین جناب شیخ به اصل تربیتی احسان به خلق فوقالعاده اهمیت میداد. یکی از شاگردانش از او نقل میکند که فرمود: « با خداوند انسی داشتم، التماس کردم که سر خلقت چیست؟ به من فهماندند که سر خلقت، احسان به خلق است. »
جناب شیخ معتقد بود اگر کسی حقیقتاً به احکام نورانی اسلام عمل کند، به همه کمالات و مقامات معنوی دست خواهد یافت. او با ریاضتهایی که برخلاف سنت و روش مذهب است، به شدت مخالف بود
یکی از دوستان شیخ میگوید: روزی به او گفتم: آمیرزا! چیزی به من بدهید که به درد من بخورد! گوش مرا پیچاند و فرمود:« خدمت به خلق، خدمت به مردم! » و گاه به مزاح میفرمود: « روز به خلق خدا نیکی کن و شب برای گدایی در خانه او برو »!.
مخالفت با ریاضت غیر شرعی
جناب شیخ معتقد بود اگر کسی حقیقتاً به احکام نورانی اسلام عمل کند، به همه کمالات و مقامات معنوی دست خواهد یافت. او با ریاضتهایی که برخلاف سنت و روش مذهب است، به شدت مخالف بود. یکی از ارادتمندان ایشان نقل کرده است: مدتی مشغول ریاضت بودم و با کناره گیری از همسر علویهام، در اتاقی جداگانه مشغول ذکر میشدم و همان جا میخوابیدم، پس از چهار پنج ماه، یکی از دوستان مشترک، مرا به دیدن جناب شیخ برد، پس از دق الباب، به محض این که شیخ مرا مشاهده کرد، بدون مقدمه گفت: « میخواهی بگویم؟! » من سرم را پایین انداختم، بعد شیخ متذکر شد که:
«این چه رفتاری است با همسرت کرده و او را ترک کردهای؟ ... این ریاضتها و اذکار را بزن گاراژ! یک جعبه شیرینی بگیر و برو پیش عیالت، نماز را سر وقت بخوان با تعقیبات معموله. » سپس شیخ به احادیثی که تأکید میکند اگر چهل روز کسی خالص عمل کند، چشمههای حکمت از دلش می جوشد اشاره کرد و فرمود: « طبق این احادیث، اگر کسی چهل روز به وظایف دینی خود عمل کند قطعاً روشنی خاصی پیدا مینماید. » آن شخص به توصیه شیخ ریاضت را رها کرد و به زندگی معمولی خود بازگشت.
لازم به ذکر است که برای مطالعه کامل احوالات و کرامات این مرد خدا می توان به کتاب « کیمیای محبت» اثر حجت الاسلام محمدی ری شهری رجوع نمایید که این متن نیز بخش هایی از همین کتاب می باشد
در ایام جوانی (حدود 23 سالگی ) دختری رعنا و زیبا از بستگان، دلباخته من شد و سرانجام در خانهای خلوت مرا به دام انداخت، با خود گفتم: «رجبعلی! خدا میتواند تو را خیلی امتحان کند، بیا یک بار تو خدا را امتحان کن! و از این حرام آماده و لذت بخش به خاطر خدا صرف نظر کن .
یکی از مشخصه های بارز مردان خدا آن است که علی رغم آنکه آنها را در آسمان بیش از زمین می شناسند، زندگی معمولی و عادی در زمین دارند و برخلاف مدعیان سلوک و خداشناسی، به گونه ای رفتار می کنند که تنها اهل نظر آنها را می شناسند. اینان نه دارای چهره ای متفاوت از دیگران هستند و نه شیوه زندگی ایشان با مردم عادی، تفاوت دارد. بی شک بررسی و نگاهی به شیوه زندگی و همچنین سیر و سلوک این بزرگان می تواند درس عبرت و الگوی کاملی برای جامعه کنونی باشد.
« رجبعلی نکوگویان » مشهور به «جناب شیخ» و «شیخ رجبعلی خیاط» یکی از همین بزرگان است که در سال 1262 هجری شمسی، در شهر تهران دیده به جهان گشود. از دوران کودکی او اخبار زیادی در دست نیست و آنگونه که نقل شده پدر بزرگوار ایشان یک کارگر ساده و در عین حال بخشنده بوده است.
شیخ در امور کسب و کار بسیار منصفانه رفتار می فرمودند. یکی از روحانیون نقل میکند که : عبا و قبا و لبادهای را بردم و به جناب شیخ دادم بدوزد، گفتم چقدر بدهم؟ گفت: « دو روز کار میبرد، چهل تومان. » روزی که رفتم لباسها را بگیرم گفت :« اجرتش بیست تومان میشود. » گفتم: فرموده بودید چهل تومان؟ گفت: « فکر کردم دو روز کار میبرد ولی یک روز کار بردتأکید بر کار و کسب روزی حلال و انصاف در کار
جناب شیخ برای اداره زندگی خود، شغل خیاطی را انتخاب کرده بودند و از این رو به « شیخ رجبعلی خیاط » معروف شده بودند. جالب است بدانیم که خانه ساده و محقر شیخ، کارگاه خیاطی او نیز بود. یکی از دوستان شیخ میگوید: فراموش نمیکنم که روزی در ایام تابستان در بازار جناب شیخ را دیدم، در حالی که از ضعف رنگش مایل به زردی بود. قدری وسایل و ابزار خیاطی را خریداری و به سوی منزل میرفت، به او گفتم: آقا! قدری استراحت کنید، حال شما خوب نیست. فرمود: «عیال و اولاد را چه کنم؟! » در حدیث است که رسول خدا (صلی الله علیه و آله) فرمودند : «إن الله تعالی یحب أن یری عبده تعباً فی طلب الحلال؛ خداوند دوست دارد که بنده خود را در راه به دست آوردن روزی حلال، خسته ببیند. »
یکی از فرزندان شیخ میگوید: روزی مرحوم مرشد چلویی معروف خدمت جناب شیخ رسید و از کسادی بازارش گله کرد و گفت: داداش! این چه وضعی است که ما گرفتار آن شدیم؟ دیر زمانی وضع ما خیلی خوب بود روزی سه چهار دیگ چلو میفروختیم و مشتریها فراوان بودند، اما یک باره اوضاع زیر و رو شده مشتریها یکی یکی پس رفتند، کارها از سکه افتاده، و اکنون روزی یک دیگ هم مصرف نمیشود ...؟
شیخ تأملی کرد و فرمود: «تقصیر خودت است که مشتریها را رد میکنی »! مرشد گفت: من کسی را رد نکردم، حتی از بچهها هم پذیرایی میکنم و نصف کباب به آنها میدهم. شیخ فرمود: « آن سید چه کسی بود که سه روز غذای نسیه خورده بود؛ بار آخر او را هل دادی و از در مغازه بیرون کردی؟! » مرشد سراسیمه از نزد شیخ بیرون آمد و شتابان در پی آن سید راه افتاد، او را یافت و از او پوزش خواست، و پس از آن تابلویی بر در مغازهاش نصب کرد و روی آن نوشت: « نسیه داده میشود، حتی به شما، وجه دستی به اندازه وسعمان پرداخت میشود »!!
همچنین نقل شده است که شیخ در امور کسب و کار بسیار منصفانه رفتار می فرمودند. یکی از روحانیون نقل میکند که : عبا و قبا و لبادهای را بردم و به جناب شیخ دادم بدوزد، گفتم چقدر بدهم؟ گفت: « دو روز کار میبرد، چهل تومان. » روزی که رفتم لباسها را بگیرم گفت :« اجرتش بیست تومان میشود. » گفتم: فرموده بودید چهل تومان؟ گفت: « فکر کردم دو روز کار میبرد ولی یک روز کار برد. »!
زندگی ساده
آنگونه که در شرح حال این مرد خدا ذکر شده، وی در خانه خشتی و ساده شیخ که از پدرش به ارث برده بود زندگی می کرد ( واقع در خیابان مولوی کوچه سیاهها که اینک به نام شهید منتظری می شناسند) و وی تا پایان عمر هم در همین خانه محقر زندگی کرد. یکی از فرزندان شیخ میگوید: پس از ازدواج، دو اتاق طبقه بالای منزل را آماده کردیم و به پدرم گفتم: آقایان، افراد رده بالا به دیدن شما میآیند، دیدارهای خود را در این اتاقها قرار دهید، فرمود: « نه! هر که مرا میخواهد بیاید این اتاق، روی خرده کهنه ها بنشیند، من احتیاج ندارم. » این اتاق، اتاق کوچکی بود که فرش آن یک گلیم ساده و در آن یک میز کهنه خیاطی قرار داشت.
تحول معنوی
جناب شیخ در دیداری که با حضرت آیت الله سید محمدهادی میلانی داشته تحول معنوی خود را چنین بازگو نموده است که: « در ایام جوانی ( حدود 23 سالگی ) دختری رعنا و زیبا از بستگان، دلباخته من شد و سرانجام در خانهای خلوت مرا به دام انداخت، با خود گفتم: « رجبعلی! خدا میتواند تو را خیلی امتحان کند، بیا یک بار تو خدا را امتحان کن! و از این حرام آماده و لذت بخش به خاطر خدا صرف نظر کن. سپس به خداوند عرضه داشتم: « خدایا! من این گناه را برای تو ترک میکنم، تو هم مرا برای خودت تربیت کن.»» آنگاه دلیرانه، همچون یوسف (ع) در برابر گناه مقاومت میکند و از آلوده شدن دامن به گناه اجتناب میورزد و به سرعت از دام خطر میگریزد. این کف نفس و پرهیز از گناه، موجب بصیرت و بینایی او میگردد. دیده برزخی او باز میشود و آن چه را که دیگران نمیدیدند و نمی شنیدند، میبیند و میشنود. به طوری که چون از خانه خود بیرون میآید، بعضی از افراد را به صورت واقعی خود میبیند و برخی اسرار برای او کشف میشود. مشروح این داستان را شیخ برای کمتر کسی بیان کرده است، گاهی به مناسبتی بدان اشارتی می کرد و می فرمود: « من استاد نداشتم، ولی گفتم: خدایا! این را برای رضایت خودت ترک می کنم و از آن چشم می پوشم، تو هم مرا برای خودت درست کن. »
محبت، محبت، محبت
جناب شیخ میفرمود: « محبت به خدا، آخرین منزل بندگی است» گاه میفرمود: « در حالی که تو به خداوند محتاجی، خداوند عاشق توست »! جناب شیخ معتقد بود که اصلیترین مقدمات دست یافتن به اسرار الهی، خدا خواهی است، و میفرمود: « تا ذرهای محبت غیر خدا در دل باشد، محال است انسان به چیزی از اسرار الهی دست یابد»!
همچنین جناب شیخ به اصل تربیتی احسان به خلق فوقالعاده اهمیت میداد. یکی از شاگردانش از او نقل میکند که فرمود: « با خداوند انسی داشتم، التماس کردم که سر خلقت چیست؟ به من فهماندند که سر خلقت، احسان به خلق است. »
جناب شیخ معتقد بود اگر کسی حقیقتاً به احکام نورانی اسلام عمل کند، به همه کمالات و مقامات معنوی دست خواهد یافت. او با ریاضتهایی که برخلاف سنت و روش مذهب است، به شدت مخالف بود
یکی از دوستان شیخ میگوید: روزی به او گفتم: آمیرزا! چیزی به من بدهید که به درد من بخورد! گوش مرا پیچاند و فرمود:« خدمت به خلق، خدمت به مردم! » و گاه به مزاح میفرمود: « روز به خلق خدا نیکی کن و شب برای گدایی در خانه او برو »!.
مخالفت با ریاضت غیر شرعی
جناب شیخ معتقد بود اگر کسی حقیقتاً به احکام نورانی اسلام عمل کند، به همه کمالات و مقامات معنوی دست خواهد یافت. او با ریاضتهایی که برخلاف سنت و روش مذهب است، به شدت مخالف بود. یکی از ارادتمندان ایشان نقل کرده است: مدتی مشغول ریاضت بودم و با کناره گیری از همسر علویهام، در اتاقی جداگانه مشغول ذکر میشدم و همان جا میخوابیدم، پس از چهار پنج ماه، یکی از دوستان مشترک، مرا به دیدن جناب شیخ برد، پس از دق الباب، به محض این که شیخ مرا مشاهده کرد، بدون مقدمه گفت: « میخواهی بگویم؟! » من سرم را پایین انداختم، بعد شیخ متذکر شد که:
«این چه رفتاری است با همسرت کرده و او را ترک کردهای؟ ... این ریاضتها و اذکار را بزن گاراژ! یک جعبه شیرینی بگیر و برو پیش عیالت، نماز را سر وقت بخوان با تعقیبات معموله. » سپس شیخ به احادیثی که تأکید میکند اگر چهل روز کسی خالص عمل کند، چشمههای حکمت از دلش می جوشد اشاره کرد و فرمود: « طبق این احادیث، اگر کسی چهل روز به وظایف دینی خود عمل کند قطعاً روشنی خاصی پیدا مینماید. » آن شخص به توصیه شیخ ریاضت را رها کرد و به زندگی معمولی خود بازگشت.
لازم به ذکر است که برای مطالعه کامل احوالات و کرامات این مرد خدا می توان به کتاب « کیمیای محبت» اثر حجت الاسلام محمدی ری شهری رجوع نمایید که این متن نیز بخش هایی از همین کتاب می باشد
Alireza.Xn- Moderator
- Posts : 548
Points & Level : 1131
Thanks : 100
Join date : 2011-11-21
Age : 31
Location : iran - kashan
Page 1 of 1
Permissions in this forum:
You cannot reply to topics in this forum