NimBuzZCaT
FARSI:
برای دیدن لینک دانلود باید عضو سایت باشید

Dar surate ozv budan log in ra entekhb konid va dar surate ozv nabudan register ra

AMUZESHE OZVIYAT DAR BAKHSHE Help site MOJUD MIBASHAD

ENGLISH:
must be registered to view download links please visit the membership section.thanks

Education Register in Help site

Thanks for coming to our site

Join the forum, it's quick and easy

NimBuzZCaT
FARSI:
برای دیدن لینک دانلود باید عضو سایت باشید

Dar surate ozv budan log in ra entekhb konid va dar surate ozv nabudan register ra

AMUZESHE OZVIYAT DAR BAKHSHE Help site MOJUD MIBASHAD

ENGLISH:
must be registered to view download links please visit the membership section.thanks

Education Register in Help site

Thanks for coming to our site
NimBuzZCaT
Would you like to react to this message? Create an account in a few clicks or log in to continue.
Log in

I forgot my password

Search
 
 

Display results as :
 


Rechercher Advanced Search

Latest topics
» یادش بخیر
by azadmol 9/6/2019, 1:31 am

» aurora urdu bot
by launchar 3/1/2017, 6:58 am

» نیمباز خره فیلتر شد :دی
by Sweet_dream 8/26/2015, 5:33 am

» Iranian Chapar Messnger Demo Version
by bizar 8/1/2015, 3:22 pm

» New bot server
by n.raja 2/3/2015, 3:59 am

» Home Personal Trainer
by chamith1 1/25/2015, 12:30 am

» NEW JORDAN TEAM WEB FLOOD
by al.mdmr 12/6/2014, 6:08 pm

» iPhone6 Plus Replica New
by chamith1 11/26/2014, 1:57 am

» Samsung GALAXY ALPHA Replica BB
by chamith1 11/22/2014, 12:17 am

» iPhone6 PLus Replica now
by chamith1 11/22/2014, 12:15 am

» iPhone6 Replica Black
by chamith1 11/22/2014, 12:08 am

» Samsung Galaxy S5 Replica New one
by chamith1 11/22/2014, 12:06 am

» Its iPhone6 Replica
by chamith1 11/22/2014, 12:01 am

» brand newSamsung Galaxy Note4 Replica
by chamith1 11/21/2014, 11:57 pm

November 2024
MonTueWedThuFriSatSun
    123
45678910
11121314151617
18192021222324
252627282930 

Calendar Calendar

Top posters
αℓαm2αrtmαñ (910)
 عشق تاریخ مصرف دارد ؟؟؟ Vote_lcap عشق تاریخ مصرف دارد ؟؟؟ Voting_bar عشق تاریخ مصرف دارد ؟؟؟ Vote_rcap 
ArT (766)
 عشق تاریخ مصرف دارد ؟؟؟ Vote_lcap عشق تاریخ مصرف دارد ؟؟؟ Voting_bar عشق تاریخ مصرف دارد ؟؟؟ Vote_rcap 
mashr0ob (738)
 عشق تاریخ مصرف دارد ؟؟؟ Vote_lcap عشق تاریخ مصرف دارد ؟؟؟ Voting_bar عشق تاریخ مصرف دارد ؟؟؟ Vote_rcap 
P3rsianc4T (714)
 عشق تاریخ مصرف دارد ؟؟؟ Vote_lcap عشق تاریخ مصرف دارد ؟؟؟ Voting_bar عشق تاریخ مصرف دارد ؟؟؟ Vote_rcap 
PMC (597)
 عشق تاریخ مصرف دارد ؟؟؟ Vote_lcap عشق تاریخ مصرف دارد ؟؟؟ Voting_bar عشق تاریخ مصرف دارد ؟؟؟ Vote_rcap 
...a.del... (577)
 عشق تاریخ مصرف دارد ؟؟؟ Vote_lcap عشق تاریخ مصرف دارد ؟؟؟ Voting_bar عشق تاریخ مصرف دارد ؟؟؟ Vote_rcap 
Alireza.Xn (548)
 عشق تاریخ مصرف دارد ؟؟؟ Vote_lcap عشق تاریخ مصرف دارد ؟؟؟ Voting_bar عشق تاریخ مصرف دارد ؟؟؟ Vote_rcap 
soket (513)
 عشق تاریخ مصرف دارد ؟؟؟ Vote_lcap عشق تاریخ مصرف دارد ؟؟؟ Voting_bar عشق تاریخ مصرف دارد ؟؟؟ Vote_rcap 
rend (444)
 عشق تاریخ مصرف دارد ؟؟؟ Vote_lcap عشق تاریخ مصرف دارد ؟؟؟ Voting_bar عشق تاریخ مصرف دارد ؟؟؟ Vote_rcap 
Milano (345)
 عشق تاریخ مصرف دارد ؟؟؟ Vote_lcap عشق تاریخ مصرف دارد ؟؟؟ Voting_bar عشق تاریخ مصرف دارد ؟؟؟ Vote_rcap 


عشق تاریخ مصرف دارد ؟؟؟

Go down

 عشق تاریخ مصرف دارد ؟؟؟ Empty عشق تاریخ مصرف دارد ؟؟؟

Post by PMC 3/4/2012, 6:17 pm

امروز روز دادگاه بود ومنصور ميتونست از همسرش جدا بشه.منصور با خودش زمزمه كرد چه دنياي عجيبي دنیای ما. يك روز به خاطر ازدواج با ژاله سر از پا نمي شناختم وامروز به خاطر طلاقش خوشحالم.

ژاله و منصور 8 سال دوران كودكي رو با هم سپري كرده بودند.انها همسايه ديوار به ديوار يگديگر بودند ولي به خاطر ورشكسته شدن پدر ژاله، پدر ژاله خونشونو فروخت تا بدهي هاشو بده بعد هم آنها رفتند به شهر خودشون. بعد از رفتن انها منصور چند ماه افسرده شد. منصور بهترين همبازي خودشو از دست داده بود.

7سال از اون روز گذشت منصور وارد دانشگاه حقوق شد.

دو سه روز بود که برف سنگيني داشت مي باريد منصور كنار پنچره دانشگاه ايستا ده بود و به دانشجوياني كه زير برف تند تند به طرف در ورودی دانشگاه مي آمدند نگاه مي كرد. منصور در حالي كه داشت به بيرون نگاه مي كرد يك آن خشكش زد ژاله داشت وارد دانشگاه مي شد. منصور زود خودشو به در ورودي رساند و ژاله وارد شده نشده بهش سلام كرد ژاله با ديدن منصور با صدا گفت: خداي من منصور خودتي. بعد سكوتي ميانشان حكم فرما شد منصور سكوت رو شكست و گفت : ورودي جديدي ژاله هم سرشو به علامت تائيد تكان داد. منصور و ژاله بعد از7 سال دقايقي باهم حرف زدند و وقتي از هم جدا شدند درخت دوستي كه از قديم ميانشون بود بيدار شد . از اون روز به بعد ژاله ومنصور همه جا باهم بودند آنها همديگر و دوست داشتند و این دوستی در مدت کوتاه تبديل شد به يك عشق بزرگ، عشقي كه علاوه بر دشمنان دوستان رو هم به حسادت وا مي داشت .

منصور داشت دانشگاه رو تموم مي كرد وبه خاطر اين موضوع خيلي ناراحت بود چون بعد از دانشگاه نمي تونست مثل سابق ژاله رو ببينه به همين خاطر به محض تمام شدن دانشگاه به ژاله پيشنهاد ازدواج داد و ژاله بي چون چرا قبول كرد طي پنچ ماه سور سات عروسي آماده شد ومنصور ژاله زندگي جديدشونو اغاز كردند. يه زندگي رويايي زندگي كه همه حسرتشو و مي خوردند. پول، ماشين آخرين مدل، شغل خوب، خانه زيبا، رفتار خوب، تفاهم واز همه مهمتر عشقي بزرگ كه خانه اين زوج خوشبخت رو گرم مي كرد.

ولي زمانه طاقت ديدن خوشبختي اين دو عاشق را نداشت.

در يه روز گرم تابستان ژاله به شدت تب كرد منصور ژاله رو به بيمارستانهاي مختلفي برد ولي همه دكترها از درمانش عاجز بودند بيماري ژاله ناشناخته بود.

اون تب بعد از چند ماه از بين رفت ولي با خودش چشمها وزبان ژاله رو هم برد وژاله رو كور و لال کرد. منصور ژاله رو چند بار به خارج برد ولي پزشكان انجا هم نتوانستند كاري بكنند.

بعد از اون ماجرا منصور سعي مي كرد تمام وقت آزادشو واسه ژاله بگذاره ساعتها براي ژاله حرف مي زد براش كتاب مي خوند از آينده روشن از بچه دار شدن براش مي گفت.

ولي چند ماه بعد رفتار منصور تغير كرد منصور از اين زندگي سوت و كور خسته شده بود و گاهي فكر طلاق ژاله به ذهنش خطور مي كرد.منصور ابتدا با اين افكار مي جنگيد ولي بلاخره تسليم اين افكار شد و تصميم گرفت ژاله رو طلاق بده. در اين ميان مادر وخواهر منصور آتش بيار معركه بودند ومنصوررا براي طلاق تحریک می کردند. منصور ديگه زياد با ژاله نمی جوشید بعد از آمدن از سر كار يه راست مي رفت به اتاقش. حتي گاهي مي شد كه دو سه روز با ژاله حرف نمي زد.

يه شب كه منصور وژاله سر ميز شام بودن منصور بعد از مقدمه چيني ومن ومن كردن به ژاله گفت: ببین ژاله می خوام یه چیزی بهت بگم. ژاله دست از غذا خوردن برداشت و منتظر شد منصور حرفش رو بزنه منصور ته مونده جراتشو جمع کرد و گفت من ديگه نمي خوام به اين زندگي ادامه بدم يعتي بهتر بگم نمي تونم. مي خوام طلاقت بدم و مهريتم....... دراينجا ژاله انگشتشو به نشانه سكوت روي لبش گذاشت و با علامت سر پيشنهاد طلاق رو پذيرفت.

بعد ازچند روز ژاله و منصور جلوي دفتري بودند كه روزي در انجا با هم محرم شده بودند منصور و ژاله به دفتر طلاق وازدواج رفتند و بعد از مدتي پائين آمدند در حالي كه رسما از هم جدا شده بودند. منصور به درختي تكيه داد وسيگاري روشن كرد وقتي ديد ژاله داره مياد به طرفش رفت و ازش خواست تا اونو برسونه به خونه مادرش. ولي در عين ناباوري ژاله دهن باز كرده گفت: لازم نكرده خودم ميرم بعد عصاي نايينها رو دور انداخت ورفت. منصور گیج منگ به تماشاي رفتن ژاله ايستاد .

ژاله هم مي ديد هم حرف مي زد . منصور گيج بود نمي دونست ژاله چرا اين بازي رو سرش آورده . منصور با فرياد گفت من كه عاشقت بودم چرا باهام بازي كردي و با عصبانيت و بغض سوار ماشين شد و رفت سراغ دكتر معالج ژاله. وقتي به مطب رسيد تند رفت به طرف اتاق دكتر و يقه دكترو گرفت وگفت:مرد نا حسابی من چه هيزم تري به تو فروخته بودم. دكتر در حالي كه تلاش مي كرد يقشو از دست منصور رها كنه منصور رو به آرامش دعوت می كرد بعد از اينكه منصور کمی آروم شد دكتر ازش قضيه رو جويا شد. وقتي منصور تموم ماجرا رو تعريف كرد دكتر سر شو به علامت تاسف تكون داد وگفت:همسر شما واقعا كور و لال شده بود ولي از یک ماه پيش يواش يواش قدرت بينايي و گفتاريش به كار افتاد و سه روز قبل كاملا سلامتيشو بدست آورد.همونطور كه ما براي بيماريش توضيحي نداشتيم براي بهبوديشم توضيحي نداريم. سلامتي اون يه معجزه بود. منصور ميون حرف دكتر پريد گفت پس چرا به من چيزي نگفت. دكتر گفت: اون مي خواست روز تولدتون موضوع رو به شما بگه...

منصور صورتشو ميان دستاش پنهون كرد و به بی صدا اشک ریخت. فردا روز تولدش بود...



نوشته توسط حامد کاویانی
PMC
PMC
Moderator
Moderator

Posts : 597
Points & Level : 1354
Thanks : 41
Join date : 2012-01-13
Age : 29
Location : Iran/Fars/KaZeRuN

http://lianpatogh.com

Back to top Go down

Back to top

- Similar topics

 
Permissions in this forum:
You cannot reply to topics in this forum